شعر فرزانه
شعرزیبای ازتوانتظارنداشتم مخصوص اعضاء وبلاگ است که متن کامل آن پس ازعضویت به ایمیل آنهاارسال میگردد مهربانیهارادرتومن تجربه میکردم آن روز بزرگ... بوی توزنده کندخاطرات را می دوزمت به مخمل چشم سیاه خود شایدتورادوباره ببینم به خواب ها ازهرطرف بسوی منه خسته راه را باآنکه سوی من تونکردی نگاه را..
برچسبها:
برچسبها:
وقتی بهاربیاید
همچون رسول حق باآیات مجسم
واندرزهای صمیمی
پیامی ازتوبرایم خواهدآورد بادشتی ازگل زنبق
سرشارازعطرسخاوت
که مرامی برندتاحضورگرم عشق
وقتی بهاربیاید
میلادراتجربه خواهم کردازگیاهان برون آمده ازسنگ
ونفس های گرم زمین
وقتی بهاربیاید
امیدراتجربه خواهم کرد ازکبوترهایی که درچشمهایشان خورشیدهای کوچک می درخشد
وقتی بهاربیاید
دردشت چشم انتظارباران ازابرباران زاهمدلی راتجربه خواهم کرد
وسکوت باغ اندیشه ی من خواهدشد
آزادگی رااز سبزه های روییده بربام کاهگلی تجربه خواهم کرد
وبه شکرانه ی این موهبت سرسجاده ی سبز سجده ی شکربجامی آرم
وقتی بهاربیاید
درکوچه باغهای خاطره غزل عاشقانه خواهم خواند
به درختهای صبورباغ سلام خواهم کرد
وبه پرستوهای کوچک خیرمقدم خواهم گفت
باقطره های آب چشمه تسبیحی خواهم ساخت
وبه اندازه ی هردانه ی آن نام توراخواهم برد
وقتی بهاربیاید
رازتورااقاقیهافاش خواهندکرد
باگلبرگهای اقاقیادفتری خواهم ساخت
دفتری پرمعنی
پرزپیغام بهار...
برچسبها:
بین من وتو تنهاسکوته..
حرفهای سکوت همیشه پوچه!!
سکوت برامون گنگ ومبهمه!
میونمونوبهم میزنه...
حرفاش میتونه گلایه باشه...
حتی میتونه کنایه باشه!!
معنای اینکه حرفی نداری...
میخوای بری وتنهام بذاری...
وقتی ساکتی دلم میگیره
انگاری عشقم داره میمیره...
هزارتامعنی توی سکوته!!
لحظه سکوت سردومتروکه!!
سکوتوبشکن ازش بیزارم
باسکوت نگوحرفی ندارم..
نذارلبامون بمونه بسته
تنهابشینیم من وتوخسته..
تودرچه فکری؟کاش میدونستم!!
خوندن فکروکاش میتونستم..
حس میکنم که اینجازیادم..
بدست سکوت دادی بربادم...
میرم/ توسکوت تنهابشینی..
شایدکه بهترمنوببینی
برچسبها:
دعوت کندبهارتورابه طراوت به تازگی
پیغام دادبلبل عاشق به نغمگی
داردنشانی ازآن بی نشان بهار
این فاش میکندشکوفه ونرگس بسادگی
باهراذان باددرختان سبزه زار
سررافروبرندبه اظهاربندگی
فصل بهاربین وقیامت بیادآر
بایدکه جوردگردیدزندگی
رودرزلال بهاران بشوی چشم
تانظم بنگری ودلیل یگانگی
چون رفت موسم دی هرچه بنگری
دراین جهان نبودونیست تابه ابدجاودانگی
برچسبها:
ذستهای توبرایم پلهایی بودندکه مرامی بردندتاحضورگرم عشق...که شدم پرازخوشبختیها...
گرچه درفصل سکوت توبهاران وبهاران رامی رویانی که تن وحرف ولب وگیسوودستان توگلهای بساتینش هستند
آه اماوقتی توسخن می گویی وبهاران وبهاران رامی رویانی
توخودمیدانی که خوشبختی بی پایانیست باتوبودن
بودن ...
وسخن گفتن ولبخندزدن...
بغض صدهاغم رامی توان ترکانددریک لحظه باتوبودن
سهم کن بامن لحظاتت را
که سراپابغضم...
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
می خواهمت زعشق چومعشوق یاررا
می خواهمت کنارچنان سروآب را
می خوانمت به شعروترانه بهرغرل
باتو توان سروددوصدشعرناب را!!
می جویمت میان هزاران گل قشنگ
درکوه ودشت ودامن وهرچشمه ساررا
می پویمت که وسوسه ام میکنی به خود
پروانه ای که باز نمودی دوبال را
می سایمت چومهربه پیشانی خودم
می بوسمت محال نباشدخیال را
می بویمت چوخاک که باران زده به آن
می دانمت که درتصورمن جاگرفته ای!!
درباورم تویی وندیدم سراب را!
می دارمت نگاه اگرچه توبسته ای
می پایمت زدورسرهرکوی وبرزنی
می پرسمت که به چشم توکیستم؟
ازتوچه پرسشی ؟که ندادی جواب را...
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها: